۴دیـــ ـــوآری

۳۹ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

or 9 95

  • ســاکنِ ۴دیــ ــوآری
  • ۰
  • ۰

or 10 95

  • ســاکنِ ۴دیــ ــوآری
  • ۰
  • ۰

or 8 95

  • ســاکنِ ۴دیــ ــوآری
  • ۰
  • ۰

or 7 95

  • ســاکنِ ۴دیــ ــوآری
  • ۰
  • ۰

تشدید!

هیچکس هم نیست به من بگه خب وقتی جنبه شو نداری چرا میشینی فیلم غمگین با طبق طبق بدبختی که از شخصیت هاش میریزه میبینی ؟! که بعدش با هر دم و بازدم یه آهییییی ناله ای چیزی حواله ی اون شخصیت بدبخته کنی؟! تو که عادت نداری بعد فیلم بشینی دل سیییییر گریه کنی که خالی شی! خو مگه مرض داری این بلا رو سر خودت میاری؟!:-\  پشت بندش هم موزیک های غمگین و غمگینانه گوش بدی که همچین جیییگر ادم رو میسوزونه!:-\ 

هعیییی....:'( 

  • ســاکنِ ۴دیــ ــوآری
  • ۰
  • ۰

یکی از نکات خیلی مهم و هایلایت اینه که ، ادم وختی داره تو اتاق خودش میرخصه ، اگر با هندزفری اون اهنگ ملعون رو بذاره تو گوشش خیلی خیلی تسلط داره!:-\  و به این ترتیب میتونید از بیخوابی که ساعت دو نصف شب به کله تون زده در جهت مثبت ، بیشترین و شادترین بهره رو ببرید!:دی دیگه گفتم تجربیاتم رو در اختیار تون بذارم!-__-

  • ســاکنِ ۴دیــ ــوآری
  • ۰
  • ۰

اورژانس اطفال!:دی

سه هفته س که کاراموزی ما از بخش بو گندوی ِ داخلی به بخش بو گندو تر تر تر جراحی مردان منتقل شده اما خب مث امروز ما همه جا بودیم و هستیم به جز بخش جراحی مردان!(بهتر :دی) .کلن امروز از اتاق عمل گرفته تا خونگیری و اورژانس و CPCR بودیم به جز بخش! چرا البته بودیم من ی لاین گرفتم تو بخش بعد دیگه ولو شدیم اینجا هایی که گفتم...

میخواستیم با بهادر یکی از مریض های بخش رو که اسکجول شده بود ببریم اتاق عمل ، مث همیشه بهادر جلو میرفت ما پشت سرش عین جوجه اردک میرفتیم تاااا رسیدیم سالن انتظار اتاق عمل و خب ما اونجا چشم مون افتاد به ی بچه چاهار ماهه که بعدن فهمیدیم پسر ه چون گفتن برا circumcision اومده! رفتم نشستم روی صندلی کنار مامانش که خالی بود همینجوری موهاشو ناز میکردم اونم اصن محلم نمیذاشت بیشعور!:-\  بچه ها اومدن پیش مون و رفت بغل ناهید(نامرد پرستار فروش!:-\  ) ، در این حین بهادر مریض رو تحویل داد ( ما البته باید تحویل میدادیم ولی خب بچه دیدیم دیگه!:-\  ). باز راه افتاد ما هم دس از کله ی کچل و لباس خنده داری که بچه ه پوشیده بود برداشتیم و  دنبال سر بهادر راه افتادیم!

رفتیم و رفتیم تاا رسیدیم به اورژانس ، داریم از جلو اورژانس اطفال رد میشیم ، بهادر میگه هرکی میخواد بچه بغل کنه میتونه بره اورژانس اطفال!:))

خو چیه مگه؟! بچه گناه داره وقتی اون شکلی چشاش دکمه ای ه بره اتاق عمل ما باید ی ذره بخلش کنیم یا نه؟!^__^

+ فرزانه اسم استاد رو حال میکنی؟!! بهاااادر!:)) والا چی چیه کامبیز شما! اینو در جواب کامبیز شما نوشتم ، تو دلم مونده بود!:))

  • ســاکنِ ۴دیــ ــوآری
  • ۰
  • ۰

چه شب بد و غم انگیزی....

اونقدری که جزوه رو گذاشتم کنار اومدم تو بالکن نشستم ، هی برا خودم بغض میکنم الکی...هی قورتش میدم...:'( 

باتری موبایلم تنها کسی ه که خیلی باهام همدردی میکنه اینجور مواقع ... اینم میزنه لو باتری....:'( 

  • ســاکنِ ۴دیــ ــوآری
  • ۰
  • ۰

اردیبهشت را می شود ،

آرام آرام عاشقی کرد...

اردیبهشت را می شود

 آرام آرام مُرد..!

به من باشد میگویم هیچ عشقی نباید توی اردیبهشت تمام شود ، هیچ دلی نباید توی اردیبهشت بگیرد ، تنگ شود...

اصلا" اردیبهشت را باید دوباره از نو عاشق شد..!

بهار باید  اول جاده ی دل بستن ها باشد ، اول عاشقی کردن ها...

آن زمان که دلت و احساست بنفش ملایم است و دنیا مثل رنگین کمان چند رنگ عشوه میاید و چشمک میزند، اردیبهشت را باید روی دور آهسته زندگی گذاشت و زندگی کرد...

اردیبهشت را باید از پشت تمام شال های نخی رنگی به تماشا نشست...

ملایم آرام یواش...

دقیقا "یواش"...

........

درسته که اینجا هوا به شدت رو به گرمی ه و ما خیلی معنی اردی بهشت رو نمیفهمیم اما همین ی متن هم بعد یک ساعت پیاده روی تو افتاب و خستگی ی صب تا ظهر کاراموزی ، خیلی چسبید!بوی گل های اردی بهشتی رو به جااانِ دلِ آدم میشونه!:-)

و نویسنده ش رو هم نمیدونم کیه!;-) 

........

مثل اینکه استانه تحملم نهایت 30 - 40 روزه!

  • ســاکنِ ۴دیــ ــوآری
  • ۰
  • ۰

دلم میخواست میتونستم بگم داری به چی گوش میدی اینقد تو فکری؟:-) 

  • ســاکنِ ۴دیــ ــوآری