سه شنبه تا پنج شنبه همین هفته ظاهرا قراره کنگره ایمونولوژی (ایمنی شناسی) تبریز برگزار شه...استاد امروز سر کلاس میگه خانم شما شرکت نکردین؟!! بهتون میخوره تو کار کنگره و این چیزا باشین هاا!!
من: نه استاد من قیافه م غلط اندازه!:))
والا از خرخونی فقط قیافه ش به من رسیده!:-\ البته یادش بخیر جوون که بودم اون موقع که میرفتم مدرسه خیلی هم خرخون بودم! ولی حالا فقط قیافه ش برام مونده :)) خدا رو شکر دیگه اسمش روم نمونده!
خلاصه ی اسکجول از اینکه اگر فلان کنید فلان قدر نمره بهتون تعلق میگیره گفتن! همچنین عرض کردند اگر پاشی بری تبریز و بیای بهتون دو نمره میدم!!:-\
حالا با ریحانه صحبت کنم ببینم میاد اخر هفته بریم تبریز کنگره ایمونو یا نه؟!!:)))
..........
آرزوی داشتن ی دوست خوب تو دانشگاه به دلم موند...:-( من میدونم این دو سال پیش رو هم میگذره و من هیییچ دوست صمیمی و خاصی نخواهمداشت... جمعه عصر بالاخره وقت شد ی زنگ به نیلوفر بزنم، اینم دو دقیقه حرف میزدیم هی قط میشد:-\
خدایا! لطفا فرنوش امسال دانشگاه ما قبول شه! خواااهش میکنم.... این خودخواهانه ترین و بزرگترین و نهایت خواسته و آرزو منه!:-(
.....
بعد تر نوشت : شبی به ریحانه زنگ زدم اصن یادم نبود تبریز رو بگم!:)) ولی ریحانه پنج شنبه امتحان دستیاری داره عین خیالش هم نیس!:-\ منم دارم باهاش میرم احتمالا احتمالا! و ی کوچولو بیخیال میانترم فیزیک هفته دیگه!:-\ میریم که داشته باشیم امتحان دستیاری ریحانه رو ! هرچند امسال هیچ تلاشی نکرده ولی ی کم دعا کنید واسه ش ! موچکرم!;-)